497
با تـــــــــو، زمین گاهوارهای است که مرا در
آغوش خود میخواباند!
ابر، حریری است که بر گاهوارهی من کشیدهاند!
بی تــــــــــو، زمین قبرستان پلید و غبارآلودی
است که مرا در خو به کینه میفشرد!
ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من
گستردهاند و طناب گهوارهام را از دست مادرم ربودهاند و بر گردنم افکندهاند!
496
با تـــــــــو، آهوان این صحرا دوستان همبازی مناند
بی تــــــــــو، آهوان این صحرا گرگان هـــــــار منانـد
495
با تـــــــو، همهی رنگهای این سرزمین مرا نوازش میکند
بی تــــــــــو، مــن رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تــــــــــو، رنگهای این سرزمین مرا میآزارند
494
با پای دل قدم زدن آن هم كنار تو
باشد كه خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشهی من ثبت میشود
این لحظهها عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ كس نرسد تا ابد به من
میخواستم كه گم بشوم در حسار تو
احساس میكنم كه جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
آن كوپهی تهی منم آری كه ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو


ڤەژینبوکس