498

با تـــــــــو، کوه‌ها حامیان وفادار خاندان من‌اند

بی تـــــــو، کوه‌ها دیوان سیاه و زشت خفته‌اند

  

497

با تـــــــــو، زمین گاهواره‌ای است که مرا در آغوش خود می‌خواباند!
ابر، حریری است که بر گاهواره‌ی من کشیده‌اند!

 

بی تــــــــــو، زمین قبرستان پلید و غبارآلودی است که مرا در خو به کینه می‌فشرد!
ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده‌اند و طناب گهواره‌ام را از دست مادرم ربوده‌اند و بر گردنم افکنده‌اند!

 

 

 

496

 

با تـــــــــو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من‌اند

بی تــــــــــو، آهوان این صحرا گرگان هـــــــار من‌انـد

495

 

 با تـــــــو، همه‌ی رنگ‌های این سرزمین مرا نوازش می‌کند

بی تــــــــــو، مــن رنگ‌های این سرزمین را بیگانه می‌بینم

بی تــــــــــو، رنگ‌های این سرزمین مرا می‌آزارند

494

با پای دل قدم زدن آن هم كنار تو 
باشد كه خستگی بشود شرمسار تو 

در دفتر همیشه‌ی من ثبت می‌شود 
 این لحظه‌ها عزیزترین یادگار تو 

تا دست هیچ كس نرسد تا ابد به من 
 می‌خواستم كه گم بشوم در حسار تو 

احساس می‌كنم كه جدایم نموده‌اند 
 همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو 

آن كوپه‌ی تهی منم آری كه مانده‌ام 
خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو 

 

492


بگو دومرتبه این را که: «دوستـــت دارم»
دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

مـــن و تـو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
جهنم از هیجانات مــــــــا دو تا گرم است

به مــــــن نگـاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم
که در نگاه تـــــــو بازارِ شعرها گرم است